1 نمیدانم چرا حَتم است و واجب که بر ما یک نفر گردد مواظب
2 بده نیمه بده آجر بده گچ مکُن با گفته استاد خود لَج
3 چرا ما مَردُمِ ایران چنینیم چرا دَر حَقِّ هم دایم ظَنینیم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 مُردم از حسرتِ آهورَوِشان و رَمِشان می ندانم به چه تدبیر به دام آرمشان
2 سه ستمگر پسر ایدون به معلِّم خانه هست و صد بنده به هر راهگذر چون جَمِشان
1 نه عاقل است که دارد در این سرایِ رحیل قصّیر عمرِ خود اندر امید هایِ طویل
2 نهد به گردنِ جان رشتهای ز طولِ اَمَل که تا قیامت آن رشته را بود تطویل
1 مباش ایمن ز کَیدِ چرخِ ریمن که از کَیدش نشاید بود ایمن
2 نماید خانۀ امّید تاریک که سازد هر دو چشمِ آز روشن
1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به