-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم ور کنم نیز یقین دان که به عمدا نکنم
2 به تماشای رخ چون گل تو می آیم ور بگویی، به چمن پیش تماشا نکنم
3 آنچه بر من لب تو می کند، ای جان، من نیز می تتوانم که کنم بر لبت، اما نکنم
4 تا بگویم که فلان در دل من دارد جای خویشتن را به دل هیچ کسی جا نکنم
5 تو همه خون کنی از غمزه و من آه کنم پس بگویی «مکن » ای شوخ، مکن تا نکنم
6 دوش گفتی که وفایی بکنم، ترسم، ازآنک ناگهان در دلت آید که «کنم یا نکنم »
7 بوسه ای چند بگفتی که ترا خواهم داد گر به خسرو ندهی، بیش تقاضا نکنم