1 من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بارتن نتوانم
2 من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم
1 آنان که محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند
2 ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانهای و در خواب شدند
1 ای آمده از عالم روحانی تفت حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
2 می نوش ندانی ز کجا آمدهای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
1 میخور که فلک بهر هلاک من و تو قصدی دارد بجان پاک من و تو
2 در سبزه نشین و می روشن میخور کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به