-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سوختم شمع صفت تا شدم آتش نفسی بی دل گرم نخیزد دم گرمی ز کسی
2 گر دل سوخته زان لب دهیش کام چه کم چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی
3 پیش از آن بگسل از اغیار که مردم گویند حیف از آنگل که در آویخت بهر خار و خسی
4 طمع وصل تو خامیست ولی شمع صفت می پزم در دل ازین آتش سودا هوسی
5 گر دل از سینه صد چاک فغان کرد مرنج کاین نه مرغیست که خاموش بود در قفسی
6 پیش او کشته شوم گر پس صد سال بود مهلتی نیست درین قافله جز پیش و پسی
7 چهره زرد تو اهلی چکند دوست ولی برگ کاهی بود از مردم درویش بسی