سوختم شمع صفت تا شدم آتش از اهلی شیرازی غزل 1377

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

سوختم شمع صفت تا شدم آتش نفسی

1 سوختم شمع صفت تا شدم آتش نفسی بی دل گرم نخیزد دم گرمی ز کسی

2 گر دل سوخته زان لب دهیش کام چه کم چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی

3 پیش از آن بگسل از اغیار که مردم گویند حیف از آنگل که در آویخت بهر خار و خسی

4 طمع وصل تو خامیست ولی شمع صفت می پزم در دل ازین آتش سودا هوسی

5 گر دل از سینه صد چاک فغان کرد مرنج کاین نه مرغیست که خاموش بود در قفسی

6 پیش او کشته شوم گر پس صد سال بود مهلتی نیست درین قافله جز پیش و پسی

7 چهره زرد تو اهلی چکند دوست ولی برگ کاهی بود از مردم درویش بسی

عکس نوشته
کامنت
comment