1 یک کارد بخواستم ز تو روزی گفتی بدهم تو آن بمن وا کن
2 بعد از سه چهار ماه دی گفتی آن نیست برو سر سخن واکن
3 گر هجو کنی همی قلم گیرم ورگوه همی خوری دهن واکن
4 این بد غرض تو تاکنم هجوت سهلست تو جای نام زن واکن
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 رخ خوب تو ناموس قمر برد لب لعل تو بازار شکر برد
2 بنفشه گر چه بازاری همیداشت چو زلف دید سردر یکدیگربرد
1 هیچ رنگ عافیت در خیر عالم نماند هیچ بوی خوشدلی با گوهر آدم نماند
2 از براین خاک یکتن آسوده نیست زیر این سقف مقرنس یک دل خرم نماند
1 ای زده لبیک شوق از غایت صدق و صفا بسته احرام وفا در عالم خوف ورجا
2 ای زنقص نقض فارغ حکم تو گاه نفاذ وی زننک فسخ ایمن عزم تو وقت مضا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **