1 ای باد حدیث من نهانش میگو سر دل من به صد زبانش میگو
2 میگو نه بدانسان که ملالش گیرد میگو سخنی و در میانش میگو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
2 که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
1 دوش آگهی ز یارِ سفر کرده داد باد من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد
2 کارم بدان رسید که همرازِ خود کنم هر شام برق لامِع و هر بامداد باد
1 میرِ من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت
2 گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟ خوش تقاضا میکنی پیشِ تقاضا میرمت
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
1 جای حضور و گلشن امن است این سرای زین در به شادمانی و عیش وطرب در آی
2 ای کاخ دولتی تو چه کاخی که مدرج است در شاخسار گلشن تو سایه همای
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
2 تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به