1 تا کی ز خمار می سرافکنده شویم میریم بصد درد و دگر زنده شویم
2 رسوای خلایقیم و از حق خجلیم تا کی ز خدا و خلق شرمنده شویم
1 از رقیبان تو صد خار جگر هست مرا بجز از درد تو صد درد دگر هست مرا
2 مست آن زلف چه زنام اگر سر برود کافرم گر زسر خویش خبر هست مرا
1 عاشقم بر آن بت و دل خون که از اندیشه است کز پس هفتاد سالم بتپرستی پیشه است
2 از دل پرخون مستان ای پری غافل مشو کاین حریفان را به جای باده خون در شیشه است