- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت جان شیرین را فدای جان شیرین کرد و رفت
2 یادگاری در جهان از تیشه بهر خود گذاشت بیستون را گر ز خون خویش رنگین کرد و رفت
3 دیشب آن نامهربان مه آمد و از اشک شوق آسمان دامنم را پر ز پروین کرد و رفت
4 پیش از اینها ای مسلمان داشتم دین و دلی آن بت کافر چنینم بیدل و دین کرد و رفت
5 تا شود آگه ز حال زار دل، باد صبا موبهمو گردش در آن گیسوی پرچین کرد و رفت
6 وای بر آن مردمآزاری که در ده روز عمر آمد و خود را میان خلق ننگین کرد و رفت
7 این غزل را تا غزال مشک موی من شنید آمد و بر فرخی صد گونه تحسین کرد و رفت