1 قوی قلعه او که خاکش به پاکی چو قلعی ولیکن از او عاجز آذر
2 پر از زرکانی و تیغ یمانی پر از شیر جنگی و ببر دلاور
3 ز ماهی فروترش بنیاد لیکن گذشته سربارش از چرخ اخضر
4 شده سد یأجوج خوار از بروجش ز دیوار او دیو حیران و مضطر
1 با سرشگ سخای او کس را ننماید بزرگ رود فرب
2 یاد کرد از لطیف طبعش بحر گشت پر در و عنبر اشهب
1 کهی بلند و بر او قلعه ای نهاده بلند بلندهای جهان زیر و، او ز جمله زبر
2 باستواری زر بخیل در دل خاک بپایداری نام سخی میان بشر
1 الا تا زمی از کوه پدید است و ره از سد به کوه اندر زر است و به ره بر شخ و راود