خیال زلف او در دیده خونبار می زیبد
1
خیال زلف او در دیده خونبار می زیبد
خرام موج در دامان دریا بار می زیبد
2
ز پیش چشم دل بردن، به زیر چشم دل دادن
به خال گوشه چشم تو ای پرکار می زیبد
3
به کار گل نبندد اهل دل را هیچ کس زاهد
ترا تسبیح بر گردن، مرا زنار می زیبد