1 ای کرده چو ذره حسرت اندوز مرا چون سایه ز غم کرده سیه روز مرا
2 خورشید رخا، مهل چنین مرده دلم باز آی و چراغ دل برافروز مرا
1 کس نبودش خبر از زشتی و زیبایی ما آتش دل علم افروخت به رسوایی ما
2 ما ز صد نکته حسن تو یکی می بینیم بیش ازین نیست در آیینه بینایی ما
1 گر زخم عشق بر دل مردم جراحت است مارا ز زخم تیر بتان چشم راحت است
2 گل راست حسن و بسته دهان مرا نمک حسن نکو بسی است سخن در ملاحت است