1 حیران کارخانه صنعم که صد گره در کار عقل مصلحت اندیش ازو بود
2 ترکیب خاک پشه نگه کن که با وجود گر ذره یی سه بخش کنی بیش ازو بود
3 با این تنی که از سر سوزن بسی است کم نیشیست کاستخوان بدن ریش ازو بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ای تازه گل که بوی خوشت دم ز روح زد خرم کسی که با تو شراب صبوح زد
2 در حیرتم که خاک درت از چه گل نساخت اشکم که تخته بر سر طوفان نوح زد
1 سر به جای پای در میخانه میباید نهاد جای مردان را قدم مردانه میباید نهاد
2 گر خراباتی و مستی جامهٔ رندی بپوش ورنه این زهد و ورع در خانه میباید نهاد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **