- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل ز غم یک پرده خون شد پردهپوشی تا به کی؟ جان ز تن با ناله بیرون شد خموشی تا به کی؟
2 چون خم از خونابههای دل دهان کف کرده است با همه افسردگی این گرمجوشی تا به کی؟
3 درد بیدرمان ز کوشش کی مداوا میکند ای طبیب چارهجو بیهودهکوشی تا به کی؟
4 پیرو اشراف دادِ نوعخواهی میزند با سرشت دیو دعوی سروشی تا به کی؟
5 مفتخور را با زر ملت فروشی میخرید ای گروه مفتخر ملتفروشی تا به کی؟
6 رنگ بیرنگی طلب کن سادهجویی تا به کی؟ مست صهبای صفا شو بادهنوشی تا به کی؟