- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کرد بیدارم ز خواب بیخودی آن آفتاب این چنین بیداریی هرگز نبیند کس بخواب
2 شب سگت سوی من آمد ره مگر گم کرده بود یا شنید از سوز داغ سینه ام بوی کباب
3 صبر و آرامی کز ایشان راحتم بودی نماند نیم جانی با من است آن نیز از بهر عذاب
4 من نه تنها گریم از شوقت که در آب روان صورت خویشتن چو بیند گرددش دردیده آب
5 گر کشی جام و بریزی جرعه یی بر بتکده صورت چین تا قیامت همچو من ماند خراب
6 زحمت عاشق مده زاهد که این مست ازل در قیامت چون گل از گل سرزند مست شراب
7 جز دعای آنکه گردد در دل افزون درد تو گر تمنایی کند اهلی نگردد مستجاب