کرد بیدارم ز خواب بیخودی از اهلی شیرازی غزل 81

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

کرد بیدارم ز خواب بیخودی آن آفتاب

1 کرد بیدارم ز خواب بیخودی آن آفتاب این چنین بیداریی هرگز نبیند کس بخواب

2 شب سگت سوی من آمد ره مگر گم کرده بود یا شنید از سوز داغ سینه ام بوی کباب

3 صبر و آرامی کز ایشان راحتم بودی نماند نیم جانی با من است آن نیز از بهر عذاب

4 من نه تنها گریم از شوقت که در آب روان صورت خویشتن چو بیند گرددش دردیده آب

5 گر کشی جام و بریزی جرعه یی بر بتکده صورت چین تا قیامت همچو من ماند خراب

6 زحمت عاشق مده زاهد که این مست ازل در قیامت چون گل از گل سرزند مست شراب

7 جز دعای آنکه گردد در دل افزون درد تو گر تمنایی کند اهلی نگردد مستجاب

عکس نوشته
کامنت
comment