1 گفت کسی خوش بود عمر دو کاندر یکی تجربه جمع آوری در دگر آری بکار
2 گر بدو صد عمر نوح تجربه حاصل شود بیشتر از آن بود تجربه روزگار
1 تیره شد از تو به ساقی طبع شورانگیز ما خشت خم بردار و بشکن شیشه پرهیز ما
2 گریه ما دشمنان خویش را در خون نشاند عاقبت کاری بکرد این دیده خون ریز ما
1 تا نمردیم دل از درد تو بهبود نداشت تا ندادیم به سودای تو جان سود نداشت
2 حقه سبز فلک داشت دوای همه کس آنچه درمان دل خسته ما بود نداشت
1 گر به فانوس خیال آیی چو شمع اغیار را در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را
2 لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو برق حسنت آتش غیرت زند گلزار را