1 سیه گر کرد روزم چشم او، خود هم کشید آخر مکافات عمل را در لباس سرمه دید آخر
1 نغمه آرام از من دیوانه میسازد جدا خواب را از دیده این افسانه میسازد جدا
2 پرده شرم است مانع در میان ما و دوست شمع را فانوس از پروانه میسازد جدا
1 سرنمی پیچم به سنگ بیستون از کار عشق جان شیرین بهر جوی شیر می باید مرا
2 از نوازش بیشتر می بالم از ریزش به خود جنبش گهواره بیش از شیر می باید مرا
1 نم به دل نگذاشت خونم خنجر قصاب را جذبه من می کشد از صلب آهن آب را
2 ابر چشم من چنین گر گوهر افشانی کند کاسه دریوزه دریا کند گرداب را
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟