- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمود همچو ابوالهول رو به ملت روس بلای قحط و غلا با قیافه منحوس
2 فتاد هیکل سنگین دیوپیکر قحط به روی قلب دهاقین روس چون کابوس
3 مگر که دیو سپید است این بلای سیاه که کرده روسیه را مبتلا چو کیکاوس
4 یکی به ساحل ولگا ببین که ناله زار فشار گرسنگی را چه سان کند محسوس
5 به سان جوجه ز فقدان دانه بیجان بین تذرو کبک خرامی که بود چون طاوس
6 کجا رواست شود، زرد رنگ چون خیری عذار سرخ نکویان همچو تاج خروس
7 یکی ز کثرت سختی ز عمر خود بیزاد یکی ز شدت قحطی ز زندگی مأیوس
8 در آرزوی یکی دانه شام تا به سحر بود به سنبله چشم گرسنگان مأنوس
9 کنون که ملت روس است با مجاعه دوچار گه تهمتنی است ای سلاله سیروس
10 به دستگیری قومی نما سرافرازی که میکنند اجل را به جان و دل پابوس
11 جوی ز گندم این سرزمین تواند داد ز چنگ مرگ رها جان صد هزار نفوس
12 نوشت خامه خونین «فرخی» این بیت به روی صفحه طوفان به صدهزار افسوس
13 جنوب بحر خزر شد ز اشک چشمه چشم برای ساحل رود نوا چو اقیانوس