1 ای کرده نهان در لب در بار گهر تا چند بپوشی ز خریدار گهر
2 درج گهرست آن دهن و گاه سخن درجت بگشا و در میان آر گهر
1 دید چشمم پای او بر خاک و خاک ره نگشت خاک در چشمم چرا خاک ره آن مه نگشت
2 تا ندادم جان، طبیب دل نیامد بر سرم کس طبیب دردمندان حسبه لله نگشت
1 نسیم گل دگران را دماغ تازه کند مرا چو مرغ چمن درد و داغ تازه کند
2 چو لاله دامن صحرا گرفته ام بی دوست که داغ حسرت من گشت باغ تازه کند
1 وقت مستی چون عرق از روی دلجوی تو خاست چشمه آب حیات از هر بن موی تو خاست
2 هرکه روزی عشق کشتش زنده شد در کوی تو شور و غوغای قیامت در سر کوی تو خاست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به