- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حضرت شوریده اوستاد سخن سنج آن که همه چیز بهتر از همه داند
2 باد صبا گر گذر به پارس نُماید شعر مرا از لحاظ او گذارند
3 بنده ندانیم که در کجا رَوَم آخِر جذبۀ شیرازیان مرا بکشاند
4 مسکن شوریده است و مدفن سعدی شهر دگر همسری به او نتواند
5 بازم از این جایگاهِ نغز دل افروز تا به کجا دست روزگار براند
6 می روم آن جا که روزگار بخواهد می کَشَم آن جا که آسمان بکشاند
7 بنده همین قدر شاکرم که به شیراز هر که شبی دلبری به پر بنشاند
8 یاد من افتد در آن دقیقه و از دور بوسۀ چُندی به جایِ من بستانَد
9 گوید جایِ جلال خالی و آن گاه لَذَّتِ آن بوسه را به من بپراند
10 بعد وفاتم میان مردمِ شیراز این سخن از من به یادگار بماند