1 دست در حلقۀ هوی تو کنم بوسهای بر سر و روی تو کنم
1 قنبل الدوله مقبل دیوان آن که نبُوَد مثال او شیطان
2 قد او نیست جز چهار وجب نصف او گشته در زمین پنهان
1 امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن به روزِ غُرّۀ شَوّال عیدِ روزه شکن
2 به پایمردیِ دانش من امتحان دادم چنان که گفت امیرم که مرحبا اَحسَن
1 ز درج دیده در آودره ام لَالی را نثار مقبره ی درة المعالی را
2 گمان برم که برای چنین نثاری بود که درج دیده بیندوخت این لَالی را
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته
1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی