- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر صد هزار رنج و تعب باغبان برد گل چون شکفت باد صبا از میان برد
2 آب بقا مجوی که ظلمات روزگار مشکل که خضر هم بگذارد که جان برد
3 بر سنگ اگر کنیم نشان نام خود چه سود ما را که سیل حادثه نام و نشان برد
4 عمری بخون دیده چه پروردم آن غزال؟ کز چمگ من زمانه چنان رایگان برد
5 اهلی تو را که قبله دو باشد نماز تو شرمنده آن فرشته که بر آسمان برد
6 در صوفی بگشایند بآن شرط ولی که در عربده بر درد کشان وا نکند
7 باده اهلی بکسی پیر خرابات دهد که بنوشد می و بنشیند و غوغا نکند