- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز می هرگاه روی یار عالمسوز می گردد خجل خورشید از خود چون چراغ روز می گردد
2 گسستن رشته مهر و محبت را بود مشکل رهایی نیست مرغی را که دست آموز می گردد
3 کند افتادگی چون خاک ره هر کس شعار خود اگر با آسمان گردد طرف، فیروز می گردد
4 بشو از عیش شیرین دست تا گردد دلت روشن که موم از شهد چون شد دور، بزم افروز می گردد