- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز عاشقان همه قصد جراحت است او را ازین جراحت ما تاچه حاجت است او را
2 بخنده نمیکن خون کند دل ریشم شکر لبی که کمال ملاحت است او را
3 بصبح طلعت او دل کجا رسد بصفا اگرچه کل همه حسن و صباحت است اورا
4 بگرد عاشق بیهوده گرد او نرسد خضر که اینهمه سیرو سیاحت است او را
5 شکر لبا، سوی عاشق چو بگذری خندان نمک مریز که دل پر جراحت است او را
6 قباحت است که خندد بر تو غنچه ولی دهن دیده چه فکر از قباحت است او را
7 اگرچه بلبل مست است اهلی از وصفت خموش شد که نه جای فصاحت است او را