-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از جهان این بس که نانی خشک و آبی خوش کنی وانگهی در گوشه یی افتی و خوابی خوش کنی
2 گنج قارون صرف راه کعبه کردن هیچ نیست سعی آن کن تا دل و جان خرابی خوش کنی
3 ساقیا شاید که جرم می زدن عفوت کنند گر دل مخموری از درد شرابی خوش کنی
4 عیش پنهان خوش بود من نیز رخصت میدهم گر توانی کز نکویان انتخابی خوش کنی
5 ایخوش آنساعت که خندد شمع من اهلی و تو چون سپند افتی در آتش اضطرابی خوش کنی
6 یکشب اگر رقیب شدی دور از آن پری فریاد چون سگان همه شب تا سحر زدی
7 اهلی گر آن مسیح نفس نام بردی اش بعد از هزار سال سر از خاک برزدی