1 از زخم سنگ نیست در بسته را گزیر روی گشاده را سپر حادثات کن
1 دوش بزم از شور ما یک سینه پرجوش بود تلخی می محو در گلبانگ نوشانوش بود
2 نرگس مخمور خون عقل در پیمانه داشت جلوه مستانه سیلاب متاع هوش بود
1 گر چه از مشق جنون خواب پریشان شده ام خط آزادی اطفال دبستان شده ام
2 خود فروشی است گران بر دل آزاده من راضی از جوش خریدار به زندان شده ام
1 نمی آید از من دگر بردباری دو دست من و دامن بی قراری
2 من و طفل شوخی که صد خانه زین ز مردان تهی ساخت در نی سواری
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به