فرخی یزدی

فرخی یزدی

فرخی یزدی
فرخی یزدی

از بسکه غم به سینه من بسته راه از فرخی یزدی غزل 17

غزل 17 ام از 590 غزلیات

از بسکه غم به سینه من بسته راه را

1 از بسکه غم به سینه من بسته راه را دیگر مجال آمد و شد نیست آه را

2 دانم چو دیده دید، دل از کف رود ولی نتوان نگاه داشت ز خوبان نگاه را

3 هر شب ز عشق روی تو ای آفتاب روی از دود آه تیره کنم روی ماه را

4 ما را مخوان به کعبه که در کیش اهل دل معنی یکیست میکده و خانقاه را

5 بگشای گوش و هوش که در خلوت صبوح خوش لذتی است، زمزمه صبحگاه را

6 زین بیشتر بریختن خون مردمان فرصت مباد مردم چشم سیاه را

7 تو مست خواب غفلتی ای پادشاه حسن می نشنوی خروش دل داد خواه را

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر از بسکه غم به سینه من بسته راه را

شاعر شعر از بسکه غم به سینه من بسته راه را چه کسی است ؟

شاعر شعر از بسکه غم به سینه من بسته راه را فرخی یزدی می باشد.

شعر از بسکه غم به سینه من بسته راه را در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر از بسکه غم به سینه من بسته راه را چیست ؟

قالب شعر از بسکه غم به سینه من بسته راه را غزل است

مضمون اصلی شعر از بسکه غم به سینه من بسته راه را چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر