1 ای دوست به ذات حق تعالی سوگند کز هجر تو ساعتی نیم من خرسند
2 وز یاد تو هیچ گه تغافل نکنم تا حشراگر برند بندم از بند
1 نشسته بودم و دیدم ز در بشیر آمد که خیز و جان و دل آماده کن امیر آمد
2 امیرِ مملکتِ حُسن با چنان حشمت چه خواب دید که سر وقتِ این فقیر آمد
1 بیضهام رنجور شد از بیضهات دور ای وزیر پرسشی کن گاهگاه از حالِ رنجور ای وزیر
2 دیر گاهی شد که از احوالِ تخمم غافلی این چنین غفلت بود از چون تویی دور ای وزیر
1 دلم به حال تو ای دوست دار ایران سوخت که چون تو شیر نری را در این کُنام کنند
2 تمام خلق خراسان به حیرتند اندر که این مقاتلۀ با تورا چه نام کنند
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم
1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی