- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا در خم آن گیسو چین و شکن افتاده بس بند و گره ز آن چین در کار من افتاده
2 در مسلک آزادی ما را نبود هادی جز آنکه در این وادی خونین کفن افتاده
3 شادم که در این عالم از حرص بنی آدم مسکین و غنی با هم اندر محن افتاده
4 زین شعله که پیدا نیست آنکس که نسوزد کیست این شور قیامت چیست در مرد و زن افتاده
5 در عالم مسکینی جان داده بشیرینی هر کشته که می بینی چون کوهکن افتاده
6 از وادی عشق ای دل جان برده کسی مشکل؟ زیرا که به هر منزل سرها ز تن افتاده
7 با ذوق سخنرانی گر نامه ما خوانی در جای سخن دانی در از دهن افتاده