- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان بود خرم آن جانی که پیش نیکوان قربان بود
2 چون نگوید نازنین من مبارک باد عید جان شکر ریزی کند، دیده گلاب افشان بود
3 بذله گوی و عشوه ساز و شوخ چشم و غمزه زن خوبرویی کاین چنین باشد بلای جان بود
4 آب چشمم روز عید از آستانش بازداشت باز دارد از صلا عیدی که در باران بود
5 جان دهد، جانا، دهانت هر که را شربت دهد اینچنین شربت نباشد، چشمه حیوان بود
6 بهر شادی صورت میمون تو هر روز نیست عید تا سالی، چه غم باشد، اگر قربان بود
7 رو به گاه تیغ راندن سوی قربانی مدار تا مگر جان دادن آن بیچاره را آسان بود
8 دوستان از صحبت ما، گر چه آزاد آمدند تا زید خسرو، غلام و بنده ایشان بود