1 عذرا بجفا اگر کشد وامق را جان نیست دریغ عاشق صادق را
2 گو یار ز عاشقان وفا جوی بسر کان خود به سر نیزه بود عاشق را
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای که چون چشم خوشت نرگس مخموری نیست در گلستان جهان به ز تو منظوری نیست
2 نقش روی تو چو بر تخته کشد شاگردی تخته گر بر سر استاد زند دوری نیست
1 تا نمردیم دل از درد تو بهبود نداشت تا ندادیم به سودای تو جان سود نداشت
2 حقه سبز فلک داشت دوای همه کس آنچه درمان دل خسته ما بود نداشت
1 ای نخل آرزو لب لعلت طبیب کیست پرورده یی عجب رطبی تا نصیب کیست
2 بادی که می وزد خبر هجر می دهد بازاین سموم غم پی جان غریب کیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به