1 عذرا بجفا اگر کشد وامق را جان نیست دریغ عاشق صادق را
2 گو یار ز عاشقان وفا جوی بسر کان خود به سر نیزه بود عاشق را
1 کوثر کجا و لعل روان بخش او کجا سرچشمه حیات کجا آب جو کجا
2 هر کو نشد لاله جگر خون از آن غزال از وادی محبت او یافت بو کجا
1 ز قامت تو چگویم که فتنها برخاست قیامت است که در روزگار ما برخاست
2 اگر صفا طلبی کام دل مجوی که یار چو در کنار نشست از میان صفا برخاست
1 دل اگر زغم خروشد چه غم از خروش اورا که فغان دردمندان نرسد بگوش اورا
2 دل من زنوش آن لب نرسد بکام هرگز مگر از کسی که داد این لب همچو نوش اورا