1 جز ایزد پاک حاکم عادل نیست جز موجد خاک، قاضی قابل نیست
2 یکبار توان قاتل صد تن را کشت زآنرو که مجازات بشر کامل نیست
1 گر که تأمین شود از دست غم آزادی ما می رود تا به فلک هلهله شادی ما
2 ما از آن خانه خرابیم که معمار دو دل نیست یک لحظه در اندیشه آبادی ما
1 آن پابرهنه را که به دل حرص و آز نیست سرمایه دار دهر چو او بی نیاز نیست
2 گر دیگران تعین ممتاز قائلند ما و مرام خود که در آن امتیاز نیست
1 تا دیده دلم عارض آن رشک پری را پوشیده به تن جامه دیوانه گری را
2 چون مرد هنرپیشه به هر دوره ذلیل است خوش آنکه کند پیشه خود بی هنری را
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند