1 هر شب به دل تصور نازش فرو برم با خون دل فسانه رازش فرو برم
2 نازش که نیست بر لب شیرین، بر آن شوم کاندر میان آن گه نازش فرو برم
3 چون تیر بر کمان نهد او، خواهم از هوس پیکانهای دیده نوازش فرو برم
4 شبها ز ذوق خاک درش در دهان کنم در آب دیدگان نیازش فرو برم
5 دیوانه شد دل من و زنجیر واجب است خواهد از او که زلف درازش فرو برم
6 باشد که یک دمی لب خود بر لبم نهد تا من زبان عربده سازش فرو برم
7 خسرو، اگر چه عشق مجاز است زان او تحقیق خویش من به مجازش فرو برم