بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست
1
بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست
گرد از تمثال من آیینه را بر رو نشست
2
تیر آه خاکساران را نمی باشد خطا
برحذر باش از کمانداری که بر زانو نشست
3
از تپیدن دور کرد از خود دل بی تاب من
غیر تیر او مرا هر کس که در پهلو نشست