1 نفس مدعی که کون خر است همه شورست و هیچ سوزش نیست
2 روحبخشی مسیح داند و بس کون خر غیر عر و گوزش نیست
1 عاشق مجنونم و صحرای غم جای من است گر بمیرم دورازو کس را چه پروای من است
2 سوختن در آفتاب غم نه کار هر کس است سایه من داند این محنت که همپای من است
1 منه بخاک ره ای یوسف آن کف پا را قدم بدیده ما نه عزیز کن ما را
2 تو شمع مجلسی از باده گر شوی سر گرم جگر کباب کنی عاشقان شیدا را
1 هر کرا حسنی بود آیینه دار روی اوست هرکه دارد بوی عشقی از سگان کوی اوست
2 فتنه پیران نه تنها شد که طفل مکتبی چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست