ای وثوق الدوله آمد فصل از ایرج میرزا قطعه‌ 85

1 بر سردر کاروان سرایی تصویر زنی به گچ کشیدند

2 ارباب عمایم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند

1 ای بر کچلان دهر سرهنگ حق حفظ کند سرِ تو از سنگ

2 ای آکچل، ای ابوالحسن‌خان ای تو وزغ و حسین خرچنگ

1 بدینجا چون رسید اشعارِ خالص پریشان شد همه افکارِ مخلص

2 که یا رب بچّه‌بازی خود چه کارست که بر وی عارف و عامی دُچارست

1 ای خایه به دست تو اسیرم بنموده‌ای از جماع سیرم

2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم

1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی

1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته

2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته