مستی و گر فرشته ز لعل تو از اهلی شیرازی غزل 625

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

مستی و گر فرشته ز لعل تو بو برد

1 مستی و گر فرشته ز لعل تو بو برد دندان بدین رطب که تو داری فرو برد

2 در دور چشم مست تو ایشوخ، شیخ شهر گردن نهاد کز پی رندان سبو برد

3 چشم تو جادویی است که هاروت را بسحر از جوی تشنه آرد و بازش بجو برد

4 نام پری ز شوق تو گه گاه می برم کس را چه حد که نام تو ای تندخو برد

5 پیشت نهاد پنجه خورشید پشت دست با آنکه حسنش از همه آفاق گو برد

6 سودی نداشت گریه که بر روی زرد من رنگی نریختی که کس از شستشو برد

7 چون میرم از غمش بمسیحم چه حاجت است اهلی همین بسم که کسی نام او برد

عکس نوشته
کامنت
comment