1 یک دم نشود که در دم افزون نکنی چو عادت خویت این بود، چون نکنی؟
2 دلداری بر من یقین که داری در دل لیکن نکنی، تا جگرم خون نکنی
1 دهانت، ای اغل، گنده ریش، گنده بغل همی کند همه شب گوه سگ بدندان حل
2 همه جهان زره کون همی ریند و تو باز گه از دهان ریی و گه ز کون و گه ز بغل
1 نه در ره اقرار قراری داری نه از صف انکار کناری داری
2 می پنداری که کار تو سرسری است؟ کوته نظرا، دراز کاری داری
1 سپیده دم، چو از گردون نهان شد گوهرین پیکر زمین ساجگون بنهاد تاج عاجگون بر سر
2 هوای قیر گون بر چد نقاب قیرگون از رخ برآمد روز روشن تاب از فیروزه گون منظر