1 از پند رفیق مهربان عار مکن بشنو سخن و تندی بسیار مکن
2 گر سود تو گفت کار میکن سخنش ور سود ندارت بر آن کار مکن
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کس نبودش خبر از زشتی و زیبایی ما آتش دل علم افروخت به رسوایی ما
2 ما ز صد نکته حسن تو یکی می بینیم بیش ازین نیست در آیینه بینایی ما
1 جایی که بجوش آرد گل بلبل زاری را شاید که چو ما سوزد حسن تو هزاری را
2 بشناس حق اشگم کز آب دو چشم من بشکفت گل خوبی بس لاله عذاری را
1 بسکه به دل می زنم سنگ که دلدار رفت کار دل از دست شد دست هم از کار رفت
2 حال چه پرسی زمن از هجر سوخت کار به مردن کشید قصه ز گفتار رفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به