1 دامن صحرا نبرد از چهرهام گرد ملال میروم چون سیل، تا دریا به فریادم رسد
1 گل را به رو اگر نشناسیم عیب نیست ما چشم در حریم قفس باز کردهایم
1 از گلستان نشود غنچه دل باز مرا پنجه سرو بود چنگل شهباز مرا
2 می توان ناله شنید از کف خاکستر من نشود سوختگی سرمه آواز مرا
1 چه می پرسی ز احوال شرار ما و پروازش که در یک نقطه طی شد جلوه انجام و آغازش
2 ازان چون مهر تابان است حسنش از زوال ایمن که لغزد پای خط ازچهره آیینه پردازش
1 رفتیم و کوی او به رقیبان گذاشتیم خوش کعبه ای به خار مغیلان گذاشتیم
2 آب نمک شناسی و رنگ حیا نداشت لعل لب ترا به رقیبان گذاشتیم
1 تو دست افشانی جان را چه دانی؟ تو شور این نمکدان را چه دانی؟
2 تو چون خس رو به ساحل می کنی سیر دل دریای عمان را چه دانی؟
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را