- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دمی گر صورت شیرین سخن با کوهکن گفتی بدو فرهاد دادی جان شیرین تا سخن گفتی
2 چه دشنام کسی گوید من نومید میگویم چه بودی گر من آنکس بودمی تا این به من گفتی
3 چه وصف غنچه گویم با وجود آن دهان کو را اگر بودی زبانی وصف آن شیرین دهن گفتی
4 ز رشگ او دریدی جامه و گفتی ز شوقست این اگر با گل حدیث حسن آنمرغ چمن گفتی
5 ندارد آن زبان اهلی که گوید حال خود پیشش چه بودی دوستی حال از زبان خویشتن گفتی
6 غم عالم نمی ارزد جوی بر باد ده خرمن اگر خواهی که چون اهلی بعالم بیغمی باشی