دمی گر صورت شیرین سخن از اهلی شیرازی غزل 1319

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

دمی گر صورت شیرین سخن با کوهکن گفتی

1 دمی گر صورت شیرین سخن با کوهکن گفتی بدو فرهاد دادی جان شیرین تا سخن گفتی

2 چه دشنام کسی گوید من نومید میگویم چه بودی گر من آنکس بودمی تا این به من گفتی

3 چه وصف غنچه گویم با وجود آن دهان کو را اگر بودی زبانی وصف آن شیرین دهن گفتی

4 ز رشگ او دریدی جامه و گفتی ز شوقست این اگر با گل حدیث حسن آنمرغ چمن گفتی

5 ندارد آن زبان اهلی که گوید حال خود پیشش چه بودی دوستی حال از زبان خویشتن گفتی

6 غم عالم نمی ارزد جوی بر باد ده خرمن اگر خواهی که چون اهلی بعالم بیغمی باشی

عکس نوشته
کامنت
comment