-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلا، با شمع خویشت در نگیرد گریه و زاری اگر آتش بجای اشک گرم از دیده میباری
2 مگر با جلوه رفتار او طاووس دعوی کرد که بر طاووس میخندد به قهقه کبک کهساری
3 زدی تیری بغیر ایمه مرا آن از تو بر دل بود عجب گر جان برم زینغم که زخمی خورده ام کاری
4 شهید عشق اگر بردار گردد دولتی باشد بیا باشد کزین دولت مرا محروم نگذاری
5 تو مست خواب خوش شبها چه دانی حال بیداران مگر احوال ما داند سگ کویت به بیداری
6 مگر روز قیامت باز گویم آنچه من دیدم شب هجران ز تنهایی و بیداری و بیماری
7 نظر بازی مکن بر روی خوبان دو کون ایدل که اینجا شرمساری بینی و آنجا گرفتاری
8 بصد خون جگر فرهاد اگر در کوه راهی کرد تو همت پیشه کن اهلی که کوه از پیش برداری