1 درویش که از تلخی کام است جگر ریش خرما چو بکامش برسد حب نبات است
2 لب تشنه چو در ورطه مرگ از عطش افتاد آبی که ز مرگش برهاند آب حیات است
1 تاخریدار تو شد گل آبرو صدجا فروخت هرکه یوسف میخرد نتاوند استغنا فروخت
2 بهر آن ترسا پسر گر جان فروشم عیب نیست پیر ما دنیا و دین در خانه ترسا فروخت
1 جایی که بجوش آرد گل بلبل زاری را شاید که چو ما سوزد حسن تو هزاری را
2 بشناس حق اشگم کز آب دو چشم من بشکفت گل خوبی بس لاله عذاری را