- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کلاغی به شاخی شده جای گیر به منقار گرفته قدری پنیر
2 یکی روبهی بوی طُعمه شنید به پیش آمد و مَدحِ او برگزید
3 بگفتا سلام ای کلاغ قشنگ که آیی مرا در نظر شوخ و شنگ
4 اگر راستی بود آوایِ تو به مانند پرهای زیبای تو
5 در این جنگل اندر سَمَندَر بدی بر این مرغ ها جمله سرور بُدی
6 ز تعریف روباه شد زاغ شاد ز شادی نیاورد خود را به یاد
7 به آواز کردن دهان برگشود شکارش بیُفتاد و روبَه ربود
8 بگفتا که ای زاغ این را بدان که هر کس بود چرب و شیرین زبان
9 خورد نعمت از دولت آن کسی که بر گفتِ او گوش دارد بسی
10 چنان چون به چربیّ نطق و بیان گرفتم پنیرِ تو را از دهان