پاسبان خفته این دار گر بیدار از فرخی یزدی غزل 97

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

پاسبان خفته این دار گر بیدار بود

1 پاسبان خفته این دار گر بیدار بود کی برای کیفر غارتگران بی دار بود

2 پرده دل تا نشد چاک از غمت پیدا نگشت کز پس یک پرده پنهان صد هزار اسرار بود

3 ناتوانی بین که درمان دل بیمار خویش جستم از چشمی که آن هم از قضا بیمار بود

4 در شب غم آنکه دامان مرا از کف نداد با گواهی دادن دل دیده خونبار بود

5 نیست گوش حق نیوشی در خراب آباد ما ورنه از دست تو ما را شکوه بسیار بود

عکس نوشته
کامنت
comment