1 به احترام به این سر نظر کنید ای خلق که بی حیات ولی در حیات جاوید است
2 بَدَل به این سرِ بی تن شَوَد دو روزِ دِگَر نشانِ بیرَقِ ایران که شیر و خورشید است
1 خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا در هوا قوّت سیر و سفری داده مرا
2 همچو شاهین به هوا جلوهکنان میگذرم تیزرو بالی و تازنده پری داده مرا
1 ملکا با تو دگر دوستیِ ما نشود بعد اگر شد شده است ، امّا حالا نشود
2 بنشسته است غباری ز تو در خاطر من که بدین زودی از خاطر من پا نشود
1 نکویان را بباید آرزو داشت مرا آگاهی اصلاً آرزو نیست
2 عبث یادش کنند اهلِ نِشابور من آگاهم که آگاهی نکو نیست
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم
1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته