چو سوختم از عشق و شستم از از اهلی شیرازی غزل 101

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

چو سوختم از عشق و شستم از جان دست

1 چو سوختم از عشق و شستم از جان دست هنوز گریه نمی داردم ز دامان دست

2 به خاک پای تو ساقی که مردم از حسرت ترحمی، که تو داری به آب حیوان دست

3 بده به تشنه لبان جرعه یی که ساغر بخت چنانکه آمدازین دست می رود زان دست

4 چو گل ز خون دلم دامنت نشان دارد در آستین چه کنی همچو غنچه پنهان دست

5 ز جیب چاک بدیوانگی چه عیب بود مرا که عشق نمی دارد از گریبان دست

6 تو یوسفی چه عجب گر زدیدنت چون گل بخون خویش بود غرقه صدهزاران دست

7 بیاد قبله ابروی آن صنم اهلی گشاده اند به حق کافر و مسلمان دست

عکس نوشته
کامنت
comment