- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو آتشپاره از در درآمد خانه گلشن شد چه آتشپاره کز رویش چراغ دیده روشن شد
2 خیال دانه خالش من از دل چون کنم بیرون که آن تخم بلایکدانه بود امروز خرمن شد
3 ملامت تا بکی زاهد، قیامت نخواهد زد که از بهر بتان جون من مسلمانی برهمن شد
4 به کنج غم نماند از من بغیر از ذره خاکی که آنهم باغبار آه من بیرون ز روزن شد
5 دل گمگشته ام پیدا نشد جز در خیال آخر تن چون رشته هم ظاهر مگر در چشم سوزن شد
6 نماند آن یاری از بختم که بودش دوستی اهلی جفای بخت من بنگر که با من درست دشمن شد