1 بیکی برد اشارت کردم سوی آنکس که چنونبود راد
2 دست بربر زد و پذرفت بطبع آنچنان کز کرمش گشتم شاد
3 مدتی رفت و نکرد آنچه شنود که مرا گشته فراموش ازیاد
4 گفت از معدنش آرند مگر کاروان آمد و هم نفرستاد
5 من نیشابوری ازو خواسته ام مگرم او یمنی خواهد داد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بساط عدل بگسترد باز در عالم خدایگان جهان خسرو بنی آدم
2 قوام چتر سلاطین سکندر ثانی پناه دولت سلجوق اتابک اعظم
1 اینهمه لاف مزن گر چه ترا سیم وزراست که زر وسیم بر اهل خرد مختصرست
2 دل مبند ار خردی داری بر سیم وزرت که زروسیم جهان همچو جهان در گذرست
1 ای ترا گاه کرم با هر کسی صد اصطناع وی ترا وقت بیان در سخن در هر سخن صد اختراع
2 حجت قدر تو چون اعیان حسی بیخلاف منصب صدر تو چون برهان عقلی بی نزاع
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به