میان خلق می‌خواهم که از اهلی شیرازی غزل 1336

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

میان خلق می‌خواهم که توسن بر سرم تازی

1 میان خلق می‌خواهم که توسن بر سرم تازی تن فرسوده‌ام در چشم مردم توتیا سازی

2 حدیث آتش انگیزت چنان سرگرم خویشم کرد که گویی گر سخن با غیر آتش در من اندازی

3 طبیب دردمندانی ولی مغروری حسنت چنان دارد که با بیمار خود هرگز نپردازی

4 ازین آهسته‌تر می‌رو که می‌تازی سمند آخر ترا با گو بود بازی حریفان را به سر بازی

5 دعای عاشقان تعویذ معشوق است از آن اهلی به عشق خویش می‌نازد تو گر بر حسن می‌تازی

6 تو ایسوار چرا سایه همعنان سازی مگر که بر سر عاشق دو اسبه می تازی

7 خوش آندمیکه دل از غصه با تو پردازم تو هم دمی بمن دردمند پردازی

8 بجز هلاک خودش آرزو نباشد هیچ کسیکه یافت چو پروانه ذوق جانبازی

9 من ایهمای شرف کی رسم بطالع تو مگر که هم تو مرا سایه بر سر اندازی

10 بسوز سینه اهلی اگر رسی شاید که ناز حسن گذاری بعشق او نازی

عکس نوشته
کامنت
comment