1 بتا، مانند تو مهوش نباشد وگر باشد چو تو سرکش نباشد
2 تویی طرفه سواری زانکه خورشید بود بر ابر و بر برابرش نباشد
3 ز آهم تیر بستان، هم مرا کش ترا گر تیر در ترکش نباشد
4 خوشم من، گر کشی زارم، اگر چه کس در کشتن خود خوش نباشد
5 ندانم زیستن در خون خسرو اگر آن چشم کافروش نباشد